سلام سلام سلام
آرتین و آرسن کوچولو
عضو جدید خانواده
شب یلدا
عکس
عکس
قصه کدو قلقله زن
پسر گلم قصه کدو قلقله زن رو که مامانی براش میگه خیلی دوست داره یکی بود یکی نبود. یه پیرزنی بود. یه روز خواست بره دیدن یه دونه دخترش . کارهاشو رو به راه کرد و در خونه اش رو بست و رفت و رفت و رفت تا رسید به کمرکش کوه، که یک دفعه یه گرگ گنده سر و کله اش پیدا شد، جلوش دراومد و گفت : آهای ننه پیرزن کجا می ری؟ بیا که وقت خوردنت رسیده. پیرزنه گفت: ای بابا من که پیرم و پوست و استخون. بگذار برم خونه دخترم چاق و چله بشم بعد می آم تو منو بخور. گرگه گفت : خب برو. من همین جا منتظرم. پیرزن رفت و رفت و رفت تا رسید به یک پل...
نویسنده :
مامانی
12:35